#ماه_بنفشم

#Maah_Banafsham
‌‌
#part5
‌‌
#ارسلان:
به سمت ماشین رفتمو سوار شدم دختره کیفشو بغل کرده بود و داشت میلرزید
_اسمت چیه؟؟
یهو با صدام برگشت سمتم
+استاد کاشی؟؟؟
شما اینجا چیکار میکنید؟؟؟
_بله،قابل توجهت اگه من اینجا نبودم الن معلوم نبود چه بلایی به سرت بیاد
ببینم تو دیانا نیستی؟؟رحیمی؟؟
+بله خودمم،واقا ازتون ممنونم جبران میکنم
_لازم به جبران نیست،ادرس خونتو بده برسونمت
+نه ممنون نیاز به زحمت شما نیست خودم میرم
_به ساعت نگاه کردی ساعت 8:00 شبه،درسته خیلی شلوغه ولی خطرناک
با کلی خجالتو شرمندگی ادرس خونشو داد
به ادرس رسیدیم،با کلی تشکرو این حرفا بالاخرع راضی به خدافظی شد
#دیانا:
بعد کلی تشکر از کاشی حدافظی کردم
هوفففف
چه روز مزخرفی بود.
مگه حالا تموم میشدددد
اَه خسته شدم
به سمت اتاقم رفتمو لباسمو دراوردم و رفتم حموم یه دوش 30 دقیقه ای گرفتمو اومدم نشستم
ساعت 11:00 شب بود،خداییش جدیدا ساعت خیلی زود میگذرههه
یکم با گوشیم ور رفتمو بعد یکساعت راضی شدم برم بخوابم...
دیدگاه ها (۲)

#ماه_بنفشم

#ماه_بنفشم

#ماه_بنفشم

#ماه_بنفشم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط